۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

قرآن در زمان محمد بطور کامل جمع آوری شد

تاریخ جمع آوری قرآن

داستانهای جمع آوری قران در زمان عثمان صحت ندارد و آنگونه که تاریخ به ما میگویدکه قرآن در زمان عثمان و به دستور وی جمع آوری شد حقیقت ندارد و در این داستان ها اختلافات بسیاری در مورد صاحبان مصحف ( کسانی که قرآن را مکتوب داشتند ) مانند : ابن ابی کعب _ عبدالله ابن مسعود _ مقداد ابن اسود_ زید ابن ثابت _ علی ابن ابی طالب _ سعید ابن آس _ عبدالله ابن زبیر _ عبدالرحمن ابن حارث و غیره......... و چگونگی جمع آوری و نوشتار قرآن بیان گردیده و محققین آگاه و خردمند به واهی بودن و متناقض بودن این داستان ها پی میبرند این داستان ها در باره اشخاصی که قرآن را می نوشتند و اشخاصی که آن را جمع آوری کردند به قدری متناقض است که انسان محقق نمی تواند این نظریات را بپذیرد


واقعیت این است که آنچه را که از آیات قرآن میتوان نتیجه گیری کرداینست که قرآن با اراده خداوند و در زمان حیات محمد رسول الله جمع آوری گردید و در این مقاله با دلایلی که خود قران ذکر میکند به بررسی دلایل میپردازم

دلیل اول 
در سوره قیامت آیه 17 قرآن میگوید جمع کردن قرآن و بیان آن با ماست یعنی با خدا
قیامت آیه 17
ان علينا جمعه و قرآنه (17)
 جمع‏ كردن و خواندن آن بر عهده ماست! (17)
آیات و سوره های قرآن در زمان رسول جمع آوری گشته و تا امروز هیچ تغییری در آن ایجاد نگردیده و داستانهای دروغ در باره پراکنده بودن آیات و تشکیل سوره ها در زمان عثمان از پایه بی اساس است زیرا قرآن از سوره ها برای استدلال با مشرکین که باور نداشتند سخن میگوید و از آنها میخواهد سوره ای و یا سوره هایی مانند قرآن بیاورندو نتیجه بسیار روشن است که سوره ها وجود داشته اند  به آیات زیر دقت کنید  
دلیل دوم
برای اینکه بدانیم قرآن به شکل امروز در زمان محمد جمع آوری گردیده بطوریکه حتی سوره های قرآن هم به شکل امروز در زمان محمد رسول الله جمع آوری گردیده اند به آیات زیر توجه کنید
در سوره بقره2 آیه 23 میفرماید اگر شکی در جمع آوری قرآن دارید سوره ای مانند آن را بیاورید
و ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين (23)
 و اگر در باره آنچه بر بنده خود ( پيامبر) نازل كرده‏ ايم شك و ترديد داريد ،( دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را - غير خدا - براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏ گوييد! (23)
و در سوره هود11 آیه 13
ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين (13)
 آنها مى‏ گويند: او به دروغ اين (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگى است)!» بگو: «اگر راست مى‏گوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد و تمام كسانى را كه مى ‏توانيد -غير از خدا- (براى اين كار) دعوت كنيد!» (13)
میگوید : در مقابل کسانی که میگویند محمد مطالب قرآن را به دروغ به خداوند نسبت میدهد و بر خدا افتراع می بندد قرآن میگوید 10 تا از این سوره های به دروغ نسبت داده شده را بیاورید
دلیل سوم
 آیات دیگری در قرآن بصورت روشن اشاره به این قرآن دارد یعنی کتابی که مکتوب شده و حاضر است دقت در آیات قرآن که اشاره به این قرآن و این کتاب میکند به ما میفهماند که قرآن در زمان رسول مکتوب گردیده و میان مسلمانان بوده و آن را میشناختند که خدا به آن اشاره نموده و میگوید این قران و این کتاب
در زیر به برخی از این آیات اشاره میکنیم :
اسرا 17 آیه 9
ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم و يبشر المؤمنين الذين يعملون الصالحات ان لهم اجرا كبيرا (9) اين قرآن، به راهى كه استوارترين راه‏هاست، هدايت مى‏ كند و به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى ‏دهند بشارت مى‏ دهد كه براى آنها پاداش بزرگى است. (9)
اسرا 17 آیه 88
قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا (88) بگو: «اگر انسانها و پريان (جن و انس) اتفاق كنند كه همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نخواهند آورد; هر چند يكديگر را (در اين كار) كمك كنند. (88)
اسرا 17 آیه 89
و لقد صرفنا للناس في هذا القرآن من كل مثل فابى اكثر الناس الا كفورا (89) و به راستى در اين قرآن از هر گونه مثلى گوناگون آورديم ولى بيشتر مردم جز سر انكار ندارند 89
كهف 18 أيه 54
و لقد صرفنا في هذا القرآن للناس من كل مثل و كان الانسان اكثر شي‏ء جدلا (54) و به راستى در اين قرآن براى مردم از هر گونه مثالی آورديم و[لى] انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد 54
فرقان 25 آیه 30
و قال الرسول يا رب ان قومي اتخذوا هذا القرآن مهجورا (30) و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند 30
 يونس 10 آیه 15
وإذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءنا ائت بقرآن غير هذا أو بدله ,قل ما يكون لي أن أبدله من تلقائ نفسي , إن أتبع إلا ما يوحى إلي ,إني أخاف إن عصيت ربي عذاب يوم عظيم 15 و وقتی آیات ما بروشنی بر آنها خوانده میشود کسانی که به آخرت باور ندارند میگویند برای ما قرآنی غیر از این بیاور یا تبدیلش کن بگو من نمی توانم آن را با خواهش های نفسم تبدیل کنم من پیروی نمیکنم مگر آنچه را به من وحی میشود من بدلیل عذاب روزی بزرگ ازاینکه پروردگارم را عصیان کنم میترسم 15
همانگونه که در آیات فوق میبینید کتاب قرآن در زمان حیات محمد رسول الله وبا دستور خداوند مکتوب و جمع آوری گردیده وبحث آیات فوق از قرانی است که وجود دارد و به ان اشاره میشود و داستان ها و افسانه هایی که در مورد مصحف عثمانی و یا داستانهایی که در رابطه با جمع آوری قرآن که کلآ اختلافات بسیاری در آنها یافت می شود صحتی ندارد اما اعراب کلمات منظور حرکات کلمات است که با فتحه و کسره و ضمه و یا سکون به لحاظ اینکه اسلام در کشورهای مختلف گسترش پیدا کرده بود که آن کشورها عرب زبان نبودند برای اینکه بتوانند قرآن را به طرز صحیح بخوانند این علامات یعنی حرکات حروف بر روی آنها قرار داده شد تا فقط برای قرائت قرآن روش ساده تری برای مسلمانان غیر عرب ایجاد گردد اما هیچگونه تغیری در کلمات و تعداد آیات و تعداد سوره ها و یا تعداد آیات در سوره ها نیز ایجاد نگردید و قرآنی که امروزه در دست مسلمانان است همان قرآنی است که در زمان محمد بر او وحی گردیده و با محافظت خداوند بست ما رسیده
دلیل چهارم
خدا بروشنی وعده داده از ذکری که نازل کرده محافظت میکند تا کسی نتواند در آن کژی و یا تحریفی ایجاد کند
حجر15 ایه 9
انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون (9) بى‏ ترديد ما ذکر را  نازل كرده‏ ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود 9
دلیل پنجم
قرآن در مورد ناباورانی که در قرآن تردید دارند میگوید : که آیا آنها در قرآن تدبر و اندیشه نمی کنند و اگر قرآن از جانب غیر خدا بوددر آن اختلاف بسیاری میافتنداینکه بر خلاف تضادها و تناقض های فراوان موجود در کتابهای تاریخی خدا میگوید که در قرآن تضاد و تناقضی وجود ندارد و انسانها را به اندیشه کردن در آن فرمان میدهد بروشنی نشان میدهد که در قرآن تحریفی صورت نگرفته و همان وحی که بر محمد نازل شده  و در زمان حیات محمد رسول الله مکتوب گردیده بی کم و کاست همین کتاب است که مسلمانها امروز به آن ایمان دارند
نساء 4 آیه 82
ا فلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا (82) آيا در [معانى] قرآن نمى‏ انديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مى‏ يافتند 82
عجیب است که امروزه هم با پیشرفت دانش وتکنولوژی نوین در خدمت انسان منکرین قرآن نمیتوانند بر خلاف ادعا هایی که میکنند اختلافی و یا تضاد و یا تناقضی در قرآن ارائه دهند
دلیل ششم
با توجه به اینکه امروزه با پیشرفت دانش بشری قوی ترین منطق و استدلال استد لال ریاضی است دانشمندان دریافته اند که در نگارش قرآن و درشیوه بکار گیری کلمات از یک منطق فوق العاده پیچیده ریاضی بهره گرفته شده بطوری که کلمات قرآن بصورت کدهای ریاضی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند و اگر کسی بخواهد کلمه ای را جا به جا نماید معادلات شکل گرفته در این نگارش ریاضی از بین رفته و دیکر آن نظم پیچیده ریاضی را ندارد 
و همانگونه که قرآن به منکرین زمان جاهلیت میگوید که نمی توانید یک سوره مانند قرآن بیاورید امروزه در عصر ارتباطات و تکنولوژی نیز معلوم شده با توجه به کدهای ریاضی موجود در قرآن امروز نیز کسی نمیتواند سوره ای و یا حتی آیه ای مانند قرآن بیاورد زیرا کلمات_ آیات بطور شگفت انگیزی بر مبنای قوانین ریاضی کد شده اند بطوری که کوچکترین تغییری حتی در کلمه ای در قرآن این سیستم بسیار پیشرفته کدینگ را به هم میریزد و از بین میبرد برای اطلاعات بیشتر از استدلالهای ریاضی در نگارش قرآن به لینکهای زیر مراجعه کنید

کد های ریاضی موجود در قرآن

 کلمات و آیات و سوره ها بر مبنای قوانین ریاضی کد شده اند

2 - چرا در ایران قبل از اسلام نام هیچ کتاب و یا دانشمندی به ثبت نرسیده


چرا در ایران قبل از اسلام نام هیچ کتاب و یا دانشمندی به ثبت نرسیده
برخی افسانه پردازان و مروجان توهم و خرافه  که خود را تاریخ نگار مینامند  دروغ خلق میکنند تا مسیر حقیقت را دگر گون جلوه دهند برخی از این مطالب با اغراض دینی و سیاسی کاملاً مشخصی صورت گرفته تا هویت و باور های یک ملت را در دراز مدت تغییر دهند تا یک ملت بجای فهمیدن حقیقت توهمات ساختگی را که دلیل روشنی بر آن نیست باور کنند و تا سازندگان  دروغ و فریب  بتوانند از این طریق و با وارونه جلوه دادن حقیقت به اهداف و منافع خود دست یابند
در ایران باستان بدلیل نظام طبقاتی حاکم طبقه ی پست اجتماعی که بیش از 99% افراد جامعه را تشکیل میدادند بعنوان طبقه ی پست  از خواندن درس محروم بودند و آن کمتر از 1% طبقات ممتاز نیز که همه چیز برایشان مهیا بود اصلآ نیازی به درس خواندن نداشتند زیرا هر لحظه برای آنها شادی بخش و مفرح بود هر چه میخواستند از هوس بازی و زن باره گی تا عیاشی و بد مستی برایشان فراهم بود حتی برای تفریح کشتن و یا شکنجه ی انسان نیز برایشان مجاز بود و رنج تحصیل را هرگز بر خود هموار نمی کردند بنا بر این هیچ کس سوادی برا ی خواندن و نوشتن هم نداشت چه رسد به تحقیق در علوم و دانش این در حالی بود که در یونان باستان دانشمندانی هم عصر با کوروش و داریوش و پادشاهان مستبد هخامنشی و ساسانی وجود داشتند که امروز نیز ما نام آنها را می دانیم ارسطو افلاطون بطلمیوس اقلیدس تالس ارشمیدس  فیثاغورث و ........ همگی هم عصر هخامنشیان بودند
وقتی از بی سوادی ایرانی ها در زمان هخامنشی و ساسانی حرف میزنم قوم گرایان می گویند آیا تخت جمشید را بی سوادها ساخته اند ؟ چنانچه آثار باستانی تخت جمشید و مقبره ی کوروش در دشت مرغاب را دیده باشیم و به نوع معماری آنها با دقت و دیدی محققانه داشته باشیم در مقایسه با معماری روم باستان (کولوسیوم Colosseum) استادیوم ها ی روبازی برای نمایش و جنگ گلادیاتورها ساخته شده و یا قصر آکرو پولیس  دریونان  در خواهیم یافت که تمامی این معماریها از یک سبک و روش ریشه گرفته اند و نوع ساخت این بناها با تخت جمشید و پاسارگاد یکیست در این نوع معماری سنگ بر روی سنگ قرار می گیرد بی آنکه بین آنها هیچ ملاتی مانند سیمان گچ آهک و یا گل قرار داده شود یعنی معماری سنگ بدون ملات نتیجه می گیرم که بنای تخت جمشید را اسیران رومی و دیگر کشور ها که درجنگها بویژه در جنگهای ایران و روم به اسارت ایرانیها در آمده بودند ساخته اند آنها هندسه و ریاضی می دانستند و اگر با دقت بیشتری به آثار نگاه کنیم کتیبه هایی که بزبان یونانی و رومی بر بدنه ی بعضی از آثار تخت جمشید نوشته شده  وجود دارد که این ادعا را اثبات می کند آنها این آثار را به همان روش رایج در معماری یونانی و رومی ساخته اند
نداشتن خط ایرانی و پارسی
ایرانی ها خواندن و نوشتن نمی دانستند بنا بر این هیچ نوع خطی مخصوص ایران باستان به ثبت نرسیده اکنون قدیم‌ترین اسنادی که در دست ماست از دورهٔ هخامنشیان بخط میخی است. این نام را اروپاییان از روزی که با‌آن روبرو شده‌اند برروی این نوع خط گذاشته‌اند این خط را نخست برای زبانهای بین‌النهرین یعنی زبان الامی و بابلی و آسوری بکار برده‌اند فنیقیها سومری ها عیلامی ها که در مستعمره ی ایرانی ها بودند برای خود خط داشتند و تمام اسناد بجا مانده از هخامنشیان با مخلوطی از این خط ها نوشته شده زیرا تا زمان پذیرش اسلام خطی رسمی برای هخامنشیان و ساسانیان وجود نداشت که بر اساس آن نگارش و کتابت شود و اسیران کشور های فتح شده بودند که کتیبه ها را مینوشتند هر اسیری با خط  ملت خودش می نوشت برای همین هم ما تنوع خط های گوناگون را در کتیبه ها داریم پادشاهان هخامنشی فقط به کشور گشایی و غارت و فتح کشورهای دیگر اهتمام و توجه داشتند تا قلمرو حکومت خود را هر چه بیشتر توسعه دهند و هر گز به فکر توسعه ی علم و دانش و فرهنگ نبودند نه شاهزادگان و نه روحانی زاده گان و اشراف زادگان رنج و مرارت تحصیل را نمی پذیرفتند و اجازه ی در خواندن و تحصیل علم را هم به طبقات پست اجتماعی یعنی پیشه وران و دهقان زاده گان نمی دادند و بدینگونه در چنین فضایی تنها نادانی و جهل حاکم بود و حاکمیت برای تثبیت بقای خود تنها راه را جنگ و کشور گشایی می دانست بنا بر این کتابی نوشته نمیشد زیرا فرد باسوادی وجود نداشت و انسانهای دانشمند و آگاهی نیز نبودند زیرا زمینه و زیر ساختی برای تعلیم و تربیت چنین انسانهایی وجود نداشت اما امروز مورخین افسانه پرداز این نابخردی ها را به دیگران نسبت میدهند و بی شرمانه  دیگران را به کتابسوزی و از بین بردن دانشمندان در ایران متهم میکنند در حالیکه اگر ما کارهای ناپسند نیاکان خود را نبینیم و از آنها عبرت نگیریم در همان جهالت قدیم گرفتار میشویم و انسانهای خردمند فریب این فریبکاریهای ریا کارانه را نمی خورند زیرا چنانچه کسی موفق به کشتن دانشمندی شود هرگز نمی تواند شهرت و آوازه ی او را از بین ببرد اینها دلایل محکمی هستند که ما را به این باور برسانند که هیچ کتاب و دانشمندی در زمان پادشاهی هخامنشی و ساسانی وجود نداشته زیرا زیر ساختهای تعلیم و تربیت برای باروری انسانهای آگاه وجود نداشتند بدانیم که در شوره زار خشک کیاه نمی روید تا کل به ثمر بنشیند
وباید بدانیم که در حقیقت تمام دانشمندان و ادیبان و شاعران و نظریه پردازان ایرانی همگی متعلق به تاریخ بعد از پذیرش اسلام توسط ایرانیان هستند زیرا در این دوران نگرش مردم نسبت به طبقاتی بودن جامعه تغییر کرد و تبعیضها از بین رفت و همه توانستند از حقوق برابر در جامعه بهره مند گردند و تعلیم و تربیت و شکوفایی و بار وری انسانهایی چون ذکریای رازی ابو علی سینا و فارابی و خوارزمی و بیرونی و خواجه نصیر و ادیبانی چون فردوسی و سعدی و حافظ و خیام و جامی و مولوی و ........محصول پذیرش این رهایی و آزادی هستند



تاریخچه رسم الخط قرآن و سیر و تحول آن
ب)نگارش حروف قرآن
قرآن در آغاز، به شیوه خط متداول صدر اسلام نوشته شده است.این خط فاقد هر گونه علامت بود؛چه نقطه و چه اعراب.از اینرو، اکثر حروف آن دارای شکلهای مشترک و همانند بوده است.این شکلها عبارتند از:ا ب ب ح ح د ر س س ص ص ط ع ع ع ع ف ک ک ل ل م م ن و ه ه -ه ی مثلا سوره حمد به شیوه زیر نوشته میشده است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العلمین الرحمن الرحیم ملک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نمونههای متعدد از این رسم الخط که مربوط به قرن اول هجری است، هم اکنون در موزههای مهم جهان موجود است؛مانند گنجینه قرآن در مشهد مقدس، موزه قم، اصفهان، پاریس، لندن و مسکو.
تصویر نمونههای مختلف این نوع خط نیز در بعضی از کتابهای مربوط به تاریخ قرآن چاپ شده است.
این خط در مقایسه با خط عربی کنونی، این ویژگیها را دارد: 1.فاقد هر گونه نقطه و اعراب و علامت است.مانند: ایاک نعبد و ایاک نستعین
2.بسیاری از حروف، به ویژه الفها نوشته نشدهاند. مانند کلمات:«الرحمان، العالمین، مالک و صراط»که به صورت«الرحمن، العلمین، ملک و صرط»نوشته شدهاند.
3.برخی از حروف به شکل حروف دیگر نوشته شده است.مانند«الف»در کلمات«صلاة، زکاة و حیاة»که به صورت واو«صلوة، زکوة و حیوة»نوشته شده است.یا الف در کلمات«ادراک، ضحاها و یغشاها»که به صورت یاء «ادریک، ضحیها و یغشیها»نوشته شده است.
4.بعضی از حروف به طور زاید بر تلفظ نوشته شده است.مانند کلمات«یدعو، یتلو، مئة، جیء و لشیء»که با یک الف زاید به صورت«یدعوا، یتلوا، مائة، جایء و لشایء» نوشته شدهاند.یا واو در کلمات«اولئک، اولی و اولوا»که به طور زائد بر تلفظ نوشته شده است.
در صدر اسلام اکثریت مسلمانان، عربزبان بودند و بسیاری از آنان، قسمتهای متعدد یا کل قرآن را حفظ و غالبا با آیات قرآن مأنوس بودند و این آیات تکیه کلام و ورد زبانشان بود.لذا آن زمان مشکلی در خواندن قرآن به چشم نمیخورد. یعنی حروف و کلمات همشکل و حرکات و حالات حروف را با توجه به قرائن جمله و حضور ذهن، تشخیص میدادند و به نحو صحیح میخواندند؛همانگونه که ما خواندن زبان فارسی را در اول دبستان ابتدا با علائم فرامیگیریم، ولی پس از آن بدون علامت مینویسیم و میخوانیم.
این نگارش اولیه قرآن را«رسم المصحف»نامیدهاند. توضیحات بیشتر را در کتابهای مربوط به تاریخ قرآن جستوجو کنید.

ج)علامتگذاری خط قرآن
در نیمه دوم قرن اول هجری که پیوسته بر تعداد مسلمانان غیر عرب زبان افزوده میشد، بسیاری از آنان به دلیل عدم آشنایی و عدم تسلط بر زبان عربی، در قرائت قرآن دچار اشکال و اشتباه میشدند.این امر باعث شد که طی مراحلی، خط قرآن علامت گذاری شود، تا قرائت آن دچار تحریف و اشتباه نگردد.
علامتگذاری خط قرآن در دو زمینه انجام شد:
1.نقطهگذاری حروف متحدالشکل، برای متمایز شدن آنها از یکدیگر.مانند«د ذ، ر ز، س ش، ص ض و ط ظ»
علائم زینتی و سلیقهای در خط قرآن، فقط جنبه هنری و سلیقهای دارند و برای تابلوها و کتیبههای نفیس مناسب هستند، این علائم در آموزش و قرائت قرآن، هیچ نقش مثبتی ایفا نمیکنند، بلکه باعث مشکلاتی میشوند
مثلا این ترکیب«کتب»به وسیله نقطهگذاری، به چند حالت درمیآید، مانند«کنت، کتب و کبت».
2.علامتگذاری به وسیله حرکات، تنوین، تشدید و... که در ابتدا به صورت نقطههای درشت بود، سپس طی مراحلی تغییر شکل پیدا کرد و به صورت شکلهای فعلی درآمد. مانند؟؟؟ این علائم برای تشخیص حرکات و حالات هر یک از حروف و درست خواندن کلمات، به خصوص کلمات متحدالشکل، ضروری هستند.مثلا این ترکیب(کتب)که به وسیله نقطهگذاری، به سه حالت یا بیشتر درآمده است، به وسیله اعرابگذاری، به دوازده حالت یا بیشتر در میآید، مانند:«کُتُبُ، کَتَبَ، کُتِبَ، کُنتُ، کُنتَ، کُنتِ، کَنَتَ، کُبِتَ، کَبِتُ، کَبَتَ و»
به نقطهگذاری«نقط الاعجام»میگویند و حروف نقطهدار را«حروف معجمه»و در مقابل حروف بینقطه را«حروف مهمله»مینامند.همچنین اعرابگذاری را«نقطه الاعراب، شکل یا ضبط»نامیدهاند.با این دو نوع علامتگذاری، تقریبا خط قرآن تکمیل و باعث شد که از اشتباه، ابهام، تحریف و هر گزند دیگری محفوظ و مصمون بماند.

د)علائم زینتی
قرآن کریم در ابتدا با خط کوفی نوشته شده بود.این خط رفته رفته رشد کرد و به تکامل رسید.در قرن چهارم و پنجم هجری، خطهای ریحان، ثلث، نسخ و...اختراع شدند و کمکم خط کوفی به خط نسخ و مشابه آن تبدیل شد.خط نسخ برخلاف خط کوفی، خطی است نازک و علامتپذیر، و هر مقدار که علامت به آن افزوده شود، زیباتر جلوه میکند.
در این مقطع زمانی بسیاری از علائم زینتی و سلیقهای وارد خط قرآن شده است.نمونه این علائم را میتوان در قرآنهای خطی کهن در موزهها و کتیبههای اطراف مساجد و محرابها و در اطلسهای خط مشاهده کرد.
علائم زینتی، ابتدا به طور نامنظم، بیقاعده و فقط به تناسب خلوت و جلوت و زیبایی خط استفاده میشدند، ولی رفته رفته در هر قسم از بلاد اسلامی، حالت منسجم و هماهنگ به خود گرفت و به صورت شیوه و رسم الخط خاص آن خطه شناخته شد.در عصر حاضر، میتوان این شیوههای رسم الخط را به پنج دسته تقسیم کرد:
علائم زینتی، ابتدا به طور نامنظم، بیقاعده و فقط به تناسب خلوت و جلوت و زیبایی خط استفاده میشدند، ولی رفته رفته در هر قسم از بلاد اسلامی، حالت منسجم و هماهنگ به خود گرفت و به صورت شیوه و رسم الخط خاص آن خطه شناخته شد
1.رسم الخط مصری:این رسم الخط، شیوه کشور مصر و شیوه رایج در کشورهای عربی است و در سالهای اخیر در ایران نیز بسیار متداول شده است؛به خصوص قرآنی که به خط زیبای خطاط مشهور سوری عثمان طه نوشته شده است. مثلا در این شیوه، قبل از حرکات کشیده، حرکات کوتاه نیز نوشته شده است، مانند:نوحیها، أوذینا و ءاتونی.
2.رسم الخط شبه قاره هند:این رسم الخط، شیوه رایج در کشورهای جنوب آسیاست، مانند:هند، پاکستان، بنگلادش، افغانستان و استانهای شرق ایران مانند سیستان و بلوچستان، شرق خراسان، هرمزگان و بعضی مناطق دیگر. در این شیوه، مثلا روی صداهای(ای)و(او)علامت سکون نوشته شده است.مانند:نوحیها، اوذینا و اتونی.
3.رسم الخط ترکی:این رسم الخط، شیوه رایج در ترکیه، ایران و سایر کشورهای اسلامی است.در این شیوه، مثلا گاه قبل از صدای«آ»فتحه آمده است و گاه الف کوچک. بسیاری از علائم نیز در جای خود قرار نگرفته و نابهجا نوشته شدهاند، مانند:نوحیها و اوذینا.
4.رسم الخط ایرانی:شیوه متداول در ایران است.در این شیوه نیز بسیاری از علائم در جای خود قرار نگرفته و نابهجا نوشته شدهاند و علائمی که همراه با حرکات کشیده آمدهاند، مکان ثابتی ندارند.مثلا ضمه گاه روی صدای«او»قرار دارد و گاه قبل از آن.همین طور کسره اشباعی.مانند:نوحیها، اوذینا و اتونی.
نکته قابل توجه این است که همه این شیوههای رسم الخط قرآن، در ایران متداول هستند.ولی هماکنون متداولترین آنها رسم الخط مصری و ایرانی است و میتوان گفت که در ایران تقریبا 90 درصد قرآنها با رسم الخط ایرانی و مصری و 10 درصد آنها با رسم الخط هندی و ترکی هستند.این امر باعث شده است که روشهای آموزش روخوانی قرآن ناهماهنگ و نامتناسب باشند و یک روش، با همه سبکها منطبق نگردد و حاصل کار آموزش، نتیجهبخش نباشد و اکثر مردم به ویژه دانشآموزان، در خواندن بسیاری از کلمات، دچار ابهام و تردید شوند و مسأله فراگیری قرآن بر آنها سخت و ثقیل جلوه کند و در خواندن آن، خود را ناتوان یابند.
علائم زینتی و سلیقهای در خط قرآن، فقط جنبه هنری و سلیقهای دارند و برای تابلوها و کتیبههای نفیس مناسب هستند، این علائم در آموزش و قرائت قرآن، هیچ نقش مثبتی ایفا نمیکنند، بلکه باعث مشکلاتی میشوند، از جمله: شلوغی خط
تفاوت رسم الخطها
پراکندگی شیوههای آموزش و روخوانی
قاعدهناپذیری رسم الخط قرآن
وضع قواعد زائد و ناهماهنگ
دور شدن آموزش قرآن از آموزش فارسی
تردید معلم و شاگرد در قرائت بسیاری از کلمات
طولانی شدن زمان آموزش قرآن و پیچیدگی آن.
در واقع مهمترین عامل چند گونگی و اختلاف در علامتگذاری خط قرآن، همین علائم زینتی و سلیقهای است؛مانند علائمی که قبل از حرکات کشیده آمدهاند.مثلا کلمه«نوحیها»که به هیچ علامتی نیاز ندارد و همگی آن را به راحتی میخوانند، در هر شیوه به شکل خاصی علامتگذاری شده است.مانند:
نوحیها(در رسم الخط مصری)
نوحیها(در رسم الخط هندی)
نوحیها(در رسم الخط ترکی)
نوحیها(در رسم الخط ایرانی)
البته در بعضی از رسم الخطها، شیوههای تلفیق شده و یک رسم الخط جدید به وجود آمده است.مانند بعضی از رسم الخطها که در آن بعضی موارد، شیوه ایرانی با شیوه هندی یا مصری تلفیق شده است.

ه)علائم لازمی که به چند صورت نوشته شدهاند
اکثر علائم ضروری در عموم روشها، به یک صورت نوشته شدهاند، مانند:فتحه، کسره، ضمه و تشدید .ولی برخی از این علائم، براساس قواعد قرائت و تجوید، به چند صورت نوشته شدهاند.مثلا برای تشخیص مدهای متصل و لازم، از مدهای منفصل، علامت مدّ در بعضی رسم الخطها به دو صورت کوچک و بزرگ نوشته شده است. گاه نیز کوچک یا بزرگ بودن علامت مد، فقط از نظر هماهنگی با زیبایی خط است و به مسائل تجویدی مربوط نمیشود.
مثال دیگر، علامت تنوین است که به جهت حالات مختلف آن در قرائت، به چند گونه نوشته میشود.مثلا در رسم الخط مصری، تنوین در موارد اظهار و التقای ساکنین، به این صورت نوشته شده است:
؟؟؟ ولی در موارد اخفا و ادغام، به این شکل:
؟؟؟ و در موارد اقلاب، به این شکل نوشته شده است:
؟؟؟ در شیوههای دیگر نیز تنوین به شکلهای گوناگون آمده است.همینطور همزه قطع و همزه وصل، علامت اشباع، سکون و...به صورتهای مختلف نوشته شدهاند.
در نیمه دوم قرن اول هجری که پیوسته بر تعداد مسلمانان غیرعرب زبان افزوده میشد، بسیاری از آنان به دلیل عدم آشنایی و عدم تسلط بر زبان عربی، در قرائت قرآن دچار اشکال و اشتباه میشدند.این امر باعث شد که طی مراحلی، خط قرآن علامتگذاری شود، تا قرائت آن دچار تحریف و اشتباه نگردد
اقتباس از http://www.tadabbor.org/print.aspx?Page=Article&AID=36

تاریخچه ی اعراب گذاری (علامت گذاری) در قرآن



تاریخچه ی اعراب گذاری (علامت گذاری) در قرآن
ما دو قسم کتابت قرآن داریم: یکی«رسم المصحف»، دیگری«ضبط»که عبارت است از علامتگذاری حروف و کلمات قرآن و
علم اعراب گذاری

نخست تاریخچه ضبط و این که کار در ابتدا چگونه انجام میشده است، چه تحولاتی در آن صورت گرفته است، چرا بعدها این علامات به قرآن اضافه شدند و وضعیت فعلی علامتگذاری قرآن چگونه است. «اعراب گذاری کلمات»عبارت است از علمی که درباره علائم و حرکات حروف، اعم از حرکات کوتاه و حرکات کشیده و علائمی چون سکون، تشدید و...سخن میگوید. از آنجا که در آغاز، این حرکات و علائم با نقطههایی درشت و در برخی موارد رنگی مشخص میشدند، در قدیم به آنها«نقط»میگفتند.در روایت مشهوری داریم، حضرت علی(ع)به ابو عسکر بوعلی گفت:«من قرآن میخوانم، هر جایی که کلمه منصوب بود، روی آن حرف یا کنار آن و هر جا مکسور بود، زیر آن نقطه بگذار.»بنابراین علامتگذاری قرآن ابتدا از نقطه گذاری آغاز شد.به همین دلیل به آن«نسخ یا نقط»میگویند.در آخر آیه هم علامت بزرگتری میگذاشتند که نشانه پایان آیه بوده است.
تاریخ علامت گذاری

تاریخ علامتگذاری مصاحف به سده اول هجری بازمیگردد(زمان خلفا)، ولی در سده دوم میان مسلمانان رواج یافت.
در قرن دوم هجری خلیل احمد دوانیقی، با الهام از شکل حروف، اشکال جدیدی را برای جایگزین کردن نقاط فوق ابداع کرد.به همین خاطر به ضبط، «شکل» هم میگفتند.سپس کسره، فتحه و ضمه را در حقیقت از شکل حروف گرفتند.فتحه از«الف»، کسره از«ی»و ضمه از شکل«واو»گرفته شده است.روش خلیل بن احمد از اواخر قرن سوم در عراق که مرکز فعالیتهای علمی آن زمان بود، رواج پیدا کرد.
بعد از پدید آمدن دو روش فوق، دو نظر در مورد میزان به کار گیری این علائم به وجود آمد:
نظریه اول

بعضی معتقد بودند، باید تمام علائم حروف و کلمات قرآن مشخص و نوشته شوند.یعنی هر حرفی که در قرآن هست، باید علامت مشخصی داشته باشد؛چه ناخوانا، چه خوانا، و چه مشدد، ساکن و...علمای مغرب، از جمله ابو عمرو، صاحب کتاب«المحکم فی نقط المصاحف»از طرفداران این نظر هستند.او از علمای بزرگ علوم قرآنی است که در بسیاری از مسائل از جمله رسم المصحف، صاحب تألیف و نظر است و روش استفاده از علامات برای همه حروف را قبول دارد. ایشان میگوید، هدف از رسم مصاحف، تصحیح قرائت و ادای صحیح حروف است تا به این ترتیب، قرآن همانطور منتقل شود که از سوی خداوند نازل شده است.از پیامبر(ص)، صحابه و اهل فن نقل شده است، حق هر حرف باید ادا شود و حرکت، سکون، تشدید، مد و...باید نوشته شوند و نباید فقط به نوشتن برخی از این علائم اکتفا شود.در قرن معاصر هم دو مصحف «امیری»که در مصر و«عثمانطه»که در مدینه چاپ شدهاند، مطابق نظر ابوعمرو هستند.آنها سعی کردهاند برای هر حرفی یک علامت بگذارند.
نظریه دوم

نظر دیگر در مورد میزان استفاده از علائم است. طرفداران این نظر، بنا را بر اختصار میگذارند و میگویند، فقط باید از علائمی استفاده کرد که نبود آنها باعث اشتباه در قرائت میشود.یا به حرکات آخر کلمات که نشان دهنده نقش کلمه است، اکتفا میکنند.برخی از طرفداران این نظر عبارتند از:
ابو حاتم شبستانی، متوفی به سال 255 هجری. او میگوید، بنای ضبط علامتگذاری بر اختصار است؛ چرا که اگر بنا باشد خطاطان آن چنان که باید نقطه گذاری کنند، خط قرآن تباه و ناخوانا میشود.
ابن ملاح، متوفی 324 هجری که یکی از علمای بزرگ قرائت است، در این باره میگوید:«شکل برای رفع اشکال به کار میرود و چنین نیست که روی هر حرف علامتی قرار گیرد، بلکه فقط روی حرفی علامت قرار میگیرد که اگر علامت نداشته باشد، طرز خواندن آن مشخص نمیشود.اگر تمام علائم حروف کلمهای مشخص شوند، آن کلمه به راحتی خوانده نمیشود و این کار خوبی نخواهد بود؛چرا که علائم برخی حروف، حروف دیگر را از حرکت بینیاز میکند.»دیگران هم تا قرون 3 و 4 این نظر را داشتند.مثلا مردم عراق از مد، تشدید و سکون استفاده نمیکردند.بنابراین این طور نبود که مصاحف از همان اول با علامت نوشته شده باشد. البته نظر دوم، نظر اهل مشرق و به خصوص اهل عراق است.اکثر بزرگان این نظر، اهل عراقند و مردم نیز تابع ایشان بودند و روشن است که مردم هر منطقه تابع علمای همان منطقه هستند.برای مثال، مردم عراق از علائمی چون مد، تشدید و سکون استفاده نمیکردند و حروف ساکن، مشدد و ممدود را بدون علامت به کار میبردند.
همان طور که گفته شد، دو نظر در مورد میزان به کارگیری علائم وجود دارد.وجه مشترک این دو روش آن است که هر دو بر صحت قرائت و آسان کردن آن تأکید دارند.وجه اختلاف آنها نیز این است که گروه اول دیدی افراطی در مورد میزان به کارگیری ضبط داشتند، ولی گروه دوم میزان استفاده از حرکات را دلیل سهولت یا
بعضی معتقد بودند، باید تمام علائم حروف و کلمات قرآن مشخص و نوشته شوند. یعنی هر حرفی که در قرآن هست، باید علامت مشخصی داشته باشد؛چه ناخوانا، چه خوانا، و چه مشدد، ساکن و...
«اعراب گذاری کلمات» عبارت است از علمی که درباره علائم و حرکات حروف، اعم از حرکات کوتاه و حرکات کشیده و علائمی چون سکون، تشدید و...سخن میگوید. از آنجا که در آغاز، این حرکات و علائم با نقطههایی درشت و در برخی موارد رنگی مشخص میشدند، در قدیم به آنها«نقط»میگفتند
سختی قرائت میدانستند.
در حال حاضر هم شیوههای متفاوتی در کشورهای گوناگون وجود دارند که ما آنها را به شیوههای مصری، ترکی، هندی و ایرانی تقسیم کردهایم.طبق بررسیها، تقریبا هیچ کدام از این شیوهها مستندات خاصی ندارند، مگر همان روش عثمانطه و پیروانش.بقیه روشها معمولا تأثیر هنر خوشنویسان است.
مقایسه شیوهها

مقایسه شیوههای علامت گذاری نشان میدهد که کلمه«یاهامان»در خط طاهر خوشنویس(ایرانی)و خط کردی، به یک شکل نوشته شده است، ولی شیوه علامت گذاری آنها فرق میکند.در شیوه ایرانی، در کنار الف یک الف مقصوره گذاشته شده است، یعنی «یا ها ما ن».در شیوه ترکی قبل از الف یک فتحه گذاشته شده است.
در کلمه«بصیرون»در شیوه ایرانی، الف مقصوره زیر حرف«ی»قرار گرفته است، ولی در شیوه ترکی قبل از«ی».در شیوه هندی روی حرف«ی»سکون و زیر حرف«ص»کسره قرار دارد، ولی در مصحف عثمانطه حرف«ی»بدون علامت است و زیر حرف«ص»کسره قرار دارد.بنابراین چهار شیوه علامتگذاری وجود دارد، ولی خواننده باید به یک شیوه بخواند.
همچنین در کلمه«فی»در شیوههای ایرانی و ترکی، زیر حرف«ی»الف مقصوره گذاشته شده است، ولی در شیوه هندی زیر حرف«فاء»کسره و روی حرف«ی» سکون، و در قرآن عثمانطه زیر حرف«فاء»کسره قرار دارد و حرف«یاء»بدون علامت آمده است.
کلمه«بهی»در شیوه ایرانی دو صورت دارد:طاهر خوشنویس زیر حرف«هاء»کسره گذاشته است، ولی نیریزی الف مقصوره، که خواندن آن آسانتر است.در شیوه ترکی و هندی مانند نیریزی، زیر حرف«هاء»، الف مقصوره گذاشته شدهاند.ولی در شیوه مصری که به خط عثمانطه است، زیر حرف«هاء»کسره و بعد از آن در کنار کسره«ی»برگردان آمده است.
در همه این روشها، این کلمه باید بهی خوانده شود.میبینیم که شیوههای متفاوتی وجود دارند.گاهی در یک منطقه مثل ایران دو روش و بعضا سه روش وجود دارد.
بعضی از آیات نیز نشان دهنده تنوع اعراب گذاری در کشورهای اسلامی هستند، مانند«إنّی رسول من العالمین»خط ایرانی خط نیریزی است و اختلافات زیادی در آن وجود دارد.نیریزی در کلمه«رسول»، روی حرف«س»یک ضمه گذاشته و در خط ترکی هم تقریبا به همین صورت است.در شیوه هندی که البته در بعضی از مناطق ایران مثل سیستان و بلوچستان هم تداول داشته است، روی حرف«و»علامت سکون قرار گرفته است و روی حرف«س»ضمه.«رسول»در روش عثمانطه هم از شیوه متداول در ترکیه تبعیت کرده است.
در مورد ادغام و نشان ندادن آن، مانند«من ربّه»، در شیوه ایرانی روی حرف«ن»سکون قرار گرفته است و حرف«ر»فقط فتحه دارد.در ترکی هم دقیقا به همین شیوه است.اما در شیوه هندی روی حرف«ن»ساکن و روی حرف«ر»فتحه و تشدید قرار گرفته است.عثمانطه برای این که نشان بدهد در اینجا ادغام صورت میگیرد، حرف«ن»را بدون ساکن، ولی حرف«ر»را با تشدید و فتحه نوشته است.
مورد دیگر«العالمین»است، حرف الف که در وصل خوانده نمیشود، در شیوه ایرانی بدون علامت نوشته شده و در ترکی و هندی نیز همینطور است.ولی در شیوه مصری یک«ص»کوچک که نشاندهنده وصل است، روی آن گذاشته میشود که نشان میدهد، الف در هنگام وصل خوانده نمیشود.و در کلمه«ما»در شیوه ایرانی قبل از«الف»، الف مقصوره، ولی در شیوه ترکی فتحه آمده است.در شیوه هندی هم به همین صورت و شیوه مصری هم از حرکت فتحه استفاده کرده است.
علائم زائد

با مقایسه این شیوهها مشخص میشود، ضبط در آغاز یک روش مشخص نداشته است و امروزه هم روشهای متفاوتی را در علامت گذاری شاهد هستیم. متأسفانه این تنوع شیوه مخصوصا نزد خطاطان ایرانی رواج بیشتری دارد و هر خوشنویس به هر شیوهای که تمایل دارد، قرآن را علامتگذاری میکند.
به همین دلیل، در مرکز طبع و نشر قرآن کریم تصمیم گرفته شد، ضمن بررسی شیوههای متفاوت در کشورهای مختلف اسلامی و کشور خودمان، موارد نقص برطرف و از نکات مثبت آنها استفاده کنیم.با توجه به تجربیات ارزشمند معلمان و استادان قرآن به این نتیجه رسیدیم که یکی از مشکلات نوآموزان قرآن کریم، حضور بعضی از علائم زاید در قرآنهای رایج است.علائمی که گاهی مخصوص یک قرآن خاص هستند، نه تنها موجب آسانی قرائت نمیشوند، بلکه خواندن آن را برای عموم مردم به ویژه مبتدیان مشکل میسازند.
نظر دیگر در مورد میزان استفاده از علائم است. طرفداران این نظر، بنا را بر اختصار میگذارند و میگویند، فقط باید از علائمی استفاده کرد که نبود آنها باعث اشتباه در قرائت میشود.یا به حرکات آخر کلمات که نشاندهنده نقش کلمه است، اکتفا میکنند
اقتباس از http://maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,10718?PHPSESSID=8677acbee05d866b5beae90b7e16c7a5

فریبهای تاریخ.اعراب هرگز به ایران حمله نکردند



اعراب هرگز به ایران حمله نکردند


أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ [غافر : 82]

آيا در زمين نگشته‏اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است [آنها به مراتب از حيث تعداد] بيشتر از آنان و [از حيث] نيرو و آثار در روى زمين استوارتر بودند و[لى] آنچه به دست مى‏آوردند به حالشان سودى نبخشيد (۸۲)


ظلم و فسادی که در دربار پادشاهان هخامنشی و ساسانی مردم تیره بخت را به پذیرش طبقات ممتاز اجتماعی که شامل ( شاهزادگان _ اشراف زادگان و روحانی زادگان ) که دارای امتیازات ویژه ای بودند و خود را تافته ای جدا بافته از مردم عادی میدانستند به عنوان طبقات پست اجتماعی دهقان زاده و پیشه ور زاده شمرده میشدند و این ظلم و ستم توسط روحانیون زرتشتی ( مغ ها پیر مغان پیر دیر ها و ... ) توجیه میشد باعث فاصله زیادی بین مردم عادی که از طبقات پست اجتماعی بودند و حکومت ها که از طبقه ممتاز اجتماعی بودند جدا کرد بود بطوریکه 99% درصد مردم بدلیل محرومیت هایی که در اجتماع که توسط 1% درصد از طبقات ممتاز به آنها تحمیل میشد کینه و نفرت شدیدی از این انسانهای خود خواه و مغرور را در درون میپروراندند و نسبت به این بی عدالتی ها معترض بودند این محررومیت ها که نتیجه نگرشی خودخواهانه و برتری جویانه 1% درصد از انسانهایی بود که خود را ممتاز و بقیه را پست میشمردند چنان ضربه ای به ایران وارد کرد و آن را در دورانی از تاریکی های جهل و عقب مانده گی قرار داد که تا زمان پذیرش اسلام توسط ایرانیان ستمدیده نام هیچ کتابی در ایران که توسط یک ایرانی نوشته شده باشد ثبت نگردیده و نام هیچ دانشمند ایرانی در این دوران تاریک ثبت نشده یعنی در این دوران سیاهی و جهل بدلیل برتری جويي های نابخردانه ی طبقه ممتاز مغرور که تحصیل را نیز در انحصار خود داشتند و به طبقات پست که بیش از 99% درصد مردم بودند حتی اجازه تحصیل نمیدادند و این در حالی بود که خودشان هم به عنوان شاه و شاهزاده و اشراف و اشراف زاده به قدری غرق در عیاشی و خوشگذرانی بودند که هرگز به رنج تحصیل تن نمیدادند و اوقات خوش خود را با فکر تحصیل علم و دانش تلخ نمیکردند بنا بر این افسانه های دروغ  مبنی بر وجود دانشگاهی بنام جندی یا گندی شاپور از 60 سال پیش توسط داستان سرایانی که عنوان مورخ را بر خود نهادند و تاریخ را برای توجیه فریبهای خود به بیراهه بردند ایجاد شد. این داستانها با واقعیات تاریخی که از آثار بجا مانده از آن دوران سیاه موجود است همخوانی ندارد هیچ اثری از آثار چنین دانشگاهی موجود نیست حتی اگر این دانشگاه دروغین که به ادعای این دروغ گویان تخریب شده باشد باید آثاری از خرابه های آن و جایی که دانشگاه در آنجا بنا گشته بود وجود داشته باشد در حالی که هیچ اثری مبنی بر وجود این دانشگاه در دست نیست باید توجه داشت که معماری هخامنشی و ساسانی مبتنی بر سنگ است یعنی پایه ها و ستون ها تماما از سنگ های تراشیده که بدون هیچگونه ملاتی بر روی یکدیگر سوار میشدند ( نمونه معماری در تخت جمشید و دشت مرغاب و... ) امکان تخریب چنین بنایی را اگر وجود داشته تقریبا ناممکن میسازد پس چگونه ممکن است آثار این دانشگاه کلآ از بین رفته باشد و هیچ اثری از این دانشگاه و مکان آن در دست نباشد. اما دلیل دوم بر دروغ بودن مورخین مدعی این است که از دانشجویان ورودی هر دانشگاهی حتما باید دانشمندی و یا عالمی که سرآمد عصر خود باشد و نام و آوازه ای داشته باشد و یا اثری از خود مانند کتاب و یا تحقیقات علمی بر جای گذاشته باشد اما با تحقیق در تاریخ در میابیم که حتی نام یک کتاب و یا یک دانشمند در ایران قبل از اسلام وجود ندارد ( مثلأ: وقتي ميرزا تقي خان امير كبيردارالفنون را در ايران بنا کرد حاصل آن انسانهای فرهیخته ای مانند دکتر هشترودی دکتر حسابی و......... بودند که در دارالفنون تحصیل کردند) واينها خروجي دارالفنون هستند اما دانشگاه دروغین ساخته ذهن مورخین البته که هیچ خروجی ندارد
 در تصاویر بجا مانده از سنگواره های تخت جمشید پاسارگاد و دیگر آثار همواره بدست سرباز هخامنشی سلاح و سرنیزه میبینیم و حتی یکبار بر هیچ یک از این تصاویر تصویر قلم و یا کتاب و یا تصاویر نوشتاری دیگر که حاکی از تحصیل علم در این دوران باشد نقش نبسته بعضی از افراد به تقلید از داستان سرایان میگویند که اعراب تمام کتاب های را سوزانده و دانشمندان را کشتند و تمام دانشگاهها را تخریب کردند در جواب این مهملات باید گفت حتی اگر کتابی سوزانده شود نام آن کتاب باید در تاریخ ثبت گردد و اگر دانشمندی کشته شده باشد نام و آوازه او همچنان در دل و یاد مردم حفظ گردد در حالی که حمله اعراب به ایران از اساس دروغ است و هیچ اثر و نشانه ایی از این حمله در باستان شناسی موجود نیست این در حالیست که از حمله اسکندر به ایران 2300 سال میگذرد و آثار و ویرانی های باستانی آن موجود آست و نیازی به دروغ پردازی و کتمان حقیقت نیست و از حمله مغول به ایران که حدود 800 سال پیش توسط فردی به نام تموچین که ما او را به نام چنگیز مغول میشناسیم میگذرد . و در کاوش های باستاني كه توسط باستان شناسان بخصوص درويرانه هاي به جا مانده در نیشابور انجام گرفت ثابت شد که این حملات انجام گرفته و شهرهایی را که توسط مغول ها سوزانده شده موجود است اما هیچ دلیل محکم و هیچ اثر باستانی که حمله ادعایی اعراب به ایران را ثابت کند تاکنون کشف نگردیده غير از داستان سرایی های مورخینی که 300 سال بعد از پيامبر این ادعا های دروغین را تحت تاثیرالقائات جهت داريهودیانی که به صورت مغرضانه این داستان ها را طرح کرده اند و نه تنها تاریخ ما ایرانیان را بلکه تاریخ کل مردم جهان را تحریف کردند و اسناد دروغ هايشان مانند فرش بهارستان است که وجود خارجی ندارد و مانند قالیچه حضرت سلیمان كه تنها يك افسانه است و هيچ اثری از آن در دست نیست فرش بهارستان هم یک افسانه است که هیچ اثری از آن نیست و تاکنون حتی یک تکه کوچک از این فرش بدست نیامده اگر بر اساس افسانه های مورخین این فرش توسط اعراب تکه تکه شده و فروخته شده باشد با توجه به توصیفی که از بزرگی و عظمت این فرش مرصع جواهرنشان خيالي ميكنند( که بعضی آن را 360 ذراع در 360 ذراع نوشته اند که هر ذراع برابر با 90 سانتی متر تقریبا 90 هزار متر مربع میشود برای بزرگی این که میتوان در این مساحت 9 زمین فوتبال جای داد ) حتما باید تکه ای از این فرش امروز جهت ارائه موجود باشد این جا هست که یک انسان آگاه و فهیم در می یابد که این داستانهای دروغین به گونه ای میخواهند او را فریب دهند . ما ایرانیان فرش را یا برای استفاده در کف اتاق يا كاخ و یا برای تابلو بر در دیوار میبافتيم اگر چنین فرشی موجود بوده در کدامیک از کاخ سلاطین جای داشته و با توجه به تکنولوژی قرن 20 کدام مکانی میتواند جایگاه این فرش باشد مساحت اين فرش از کل مساحت تمام کاخهای تخت جمشید بزرگتر است باید بدانیم که داستا نها و افسانه های تاریخی از این فریب ها زیاد دارد و اگر متوجه نکته های فریب کارانه تاریخ و مورخین نباشید به راحتی افسانه را باور کرده و فریب میخورید

سوال: اگر اعراب به ایران حمله نکرده اند و چگونه ایرانیان مسلمان شده و چگونه حکومت ساسانیان منقرض شده ؟

نوع نگرش طبقاتی به مردم از سوی پادشاهان و طبقه ممتاز و طبقه بندی آنان بطوریکه 99 درصد از آنان را پست می شمردند تکیه گاه حکومت را که اساسا بر مردم استوار است بسیار سست کرده بود و حکومت بر عصای بسیار زیبایی تکیه زده بوده بود که موریانه از درون ان را پوک ساخته بود مردم از اوضاع حکومت و تحقیری که توسط طبقات ممتاز بویژه پادشاهان و روحانیت بر انها اعمال میشد بسیار ناراضی بودند در این زمان پیامی از جانب خدا بر تمام مردم جهان خوانده شد و آن پیام این بود که همه انسن ها در پیشگاه خدا با یکدیگر برابر هستند و هیچکس بر دیگری تفوق و برتری ندارد و تنها ملاک گرامی بودن نزد خدا پرهیزکار بودن است سوره حجرات آیه 13 مردم ایران این پیام را شنیدند این پیام از جانب خداوند مانند آبی گوارابود که بر تشنه ای در صحرا داده شود و بر جان مردم ایران نشست مردمی که از ظلم و بی عدالتی پادشاهان و گروهی اندگ از روحانیان مغرور که خود را برتر از دیگران میدانستند عاصی شده بودند و روحی تازه از امید را در دل های آنها شکوفا کرد و آنها به این پیام رهایی بخش ایمان آوردند و آن را باور کردند و بر اساس تعالیمی که توسط خدا بر آنها نازل گردیده بود آموخته بودند که بر ضد ستمگران خودخواه و مغرور بشورند و از قوانین ظالمانه آنها اطاعت نکنند و حکومت که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده بود متزلزل گشته و در نهایت خواسته مردم که رها شدن از تبعیض ها و بی عدالتی های نظام طبقاتی بود محقق شد

 اسلام 
یک نقطه عطف در تاریخ ایرانیان

این تغییر یک نقطه عطفی است در تاریخ سرزمین ایران زیرا ایرانیان پس از این باور از جهل به سوی آگاهی و شعور قدم میگذاشتند زیرا با برچیده شدن موانع نظام طبقاتی در جهت محرومیت مردم و دسترسی آسان همه افراد برای تحصیل علم و دانش دوران طلایی شکوفایی رشد و بالنده گی ایرانیان آغاز میشود و تمام مفاخر علمی ادبی و فرهنگی ایرانیان مربوط است به همین دوره که بعد از پذیرش اسلام و رهایی و برابری انسانها که از اولین تعالیمی بود که مسلمانان نه تنها در ایران بلکه در اسپانیا و کل جهان آموختند و بر اساس همین تعالیم بود که شکوفایی دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی خوارزمی فارابی و مفاخر ادب و فرهنگ که امروزه ما ایرانیان به آن میبالیم چون حافظ سعدی فردوسی مولوی رودکی و ... و بسیاری از دانشمندان دیگر که امروزه انها را میشناسیم و دنیا از آنها بهره بسیاربرده مربوط به دوره بعد از پذیرش اسلام توسط ایرانیان هستند که اروپائیان از آن به عنوان دوران طلایی ( رنسانس اسلامی ) نام میبرند حتی شعری که از سعدی بر سر در سازمان ملل جای گرفته

بنی آدم اعضای یک پیکرند     که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار     دگر عضو ها را نماند قرار

تراوش از ذهن انسانی است که اسلام را به عنوان یک دین رهایی بخش قبول کرده و با تعالیم آن اشناست و یا معلم این مکتب در پیام های الهی اذعان و اعتراف میکند که من بشری مثل شما هستم و به من وحی میشود که خدای شما خدای واحد است [فصلت : 6] و بر خلاف نگرش پادشاهان مغرور که هرگز خود را هم ردیف و همپای مردم نمیدانستند بلکه همواره خود را تافته ای جدا بافته از مردم میدانستند حتی از طبقات ممتاز اجتماعی پادشاه خود را بالاتر میدانسته چنانکه از سنگواره های باقی مانده از دوران کهن هخامنشی و ساسانی که تصاویر پادشاه را همواره نشسته بر تخت میبینیم و پای او هرگز حتی هم ردیف طبقات ممتاز اجتماعی که اطرافیان و نزدیکان پادشاه هستند نیست و یک پله بالاتر از آنان پای خود را به این پله که به تخت چسبیده قرار داده پادشاه پای خود را بعد از نشستن بر تخت بر این پله می گذارد چون خود را برتر از دیگران میداند در حریم پادشاه هرگز مردم عادی و پست حق نداشتند که وارد شوند باز در سنگ واره ها میبینیم که طبقات پست اجتماعی حتی هنگام هدیه دادن به پادشاه حتما باید حریم پادشاه را رعایت میکردند و هدایای خود را که برای پادشاه اورده بودند را در مکانی بسیار دورتر که قبل از وارد شدن به حریم پادشاه قرار داشت در حضور نگهبانان رها کرده و بر میگشتند این را از تصاویر به جا مانده از آثار و بنا ها میتوان دید و پله های تخت جمشید نشان از آن دارد که شما به چه درجه ای تعلق دارید به همان اندازه میتواند از این پله ها بالا بروید . در پلکان شرقی کاخ آپادانا ملت ها بر اساس موقیتی که داشتند طبقه بندی شده و بسته به درجه و امتیاز طبقاتی آنان روی پله ها قرار گرفتند بطوریکه نزدیک ترین طبقات به پادشاه پارسها در اولین پله و بعد مادها در پله دوم و.....و در پایین ترین پله همه همکف با زمین است تصویر 3 سیاه پوست را میبینیم که هدایای خود را در دست گرفتند که هدایای خود را به پادشاه اعطا کنند

مقبره کوروش نماد طبقات
در مقبره کوروش که در دشت مرغاب درمکانی به نام پاسارگاد قرار گرفته نوع بنا که نشانی از تفکر طبقاتی او دارد کوروش خود را هم ردیف طبقات دیگر نمیداند بنابراین نباید در زمین مانند دیگران دفن شود بنابراین همان پله ها که نشان طبقات است در مقبره او با ما سخن میگوید و پس از 3 پله بلند که در تمام کنگره های تخت جمشید نیز این 3 طبقه در معماری آن رعایت گردیده که در آن پادشاه از جانب اهورا مزدا در راس و طبقات ممتاز اجتماعی و طبقات پست اجتماعی قرار دارند که نوع نگرش جاهلی آن دوران را به ما یاد آور میشوند در بند 3 منشور کوروش او خود را اصیل میداند و برای اثبات اصالت خود میگوید من اصیل هستم زیرا 7 پشت از پدر و هفت پشت از مادر پادشاه زاده هستم و میخواهد به گونه ای ننگ طبقات پست را از خود بزداید زیرا برای شاه بسیار ننگین است که حتی اجدادش از طبقه پست اجتماعی باشند

در بند 3 کتیبه بیستون داریوش میگوید از آن جهت ما را هخامنش گویند که از دیرگاهان اصیل بوده ایم و بعد مانند کوروش به هفت پشت اجدادش به پدر و مادر که همگی از پادشاهان بودند اشاره میکند دقیقآ خشایار شاه کتیبه ای دارد که اصل آن درموزه ملی ایران (موزه ایران باستان) است و مانند پدرش همین سخنان را تکرار میکند . از اینکه از نژاد پست نیست میبالد و مانند پدرش داریوش افتخار میکند که از نسل پادشاهان است

این دیدگاه نفرت انگیز و جاهلانه دوران سیاهی را برای نسل هایی از ملت ایران نگاشت که تا قرن ها مانع پیشرفت های علمی و فرهنگی گردید و ایرانیان را در چرخه باطلی قرار داد که مانع از پیشرفت و بالنده گی ایرانیان شد وباعث این همه خسارت غرور و تکبر پادشاهان و طبقات ممتاز بودند

طبقات پست از دید پادشاه برای آن به وجود آمده اند که در راه پادشاه و خودخواهی ها و زیاده خواهی های او بجنگند بمیرند و جان فشانی کنند تا پادشاه سرزمینهای بیشتری بدست آورده و قلمرو خود را توسعه دهد و بر سرزمینهای بیشتری حکومت کند و این برای آنها افتخاری است که از جانب پادشاه به آنها داده میشود .>>مرگ در راه پادشاه<<

کوروش بر علیه پدر بزرگ خود آستیاک جنگید و او را از تخت پادشاهی به زیر کشید به 2 تمدن آن زمان ( لیدی _ بابل ) حمله کرد و بابل را با خاک یکسان کرد یکی از عجایب هفتگانه جهان باغهای معلق بابل بودکه ما فقط نامی از آن را شنیده ایم بدست کوروش تخریب شد سنک نوشته همورابی که اکنون در موزه لندن نگهداری میشود اولین قوانین بشری است که تا کنون در جهان کشف شده و این سنگ نوشته در بابل بود هیچکس از خود نپرسید در حمله کوروش به این تمدن ها چند نفر کشته شدند ؟ مورخین به دروغ میگویند که آن را پذیرفتند اما محققین بر این اعتقاد هستند که کوروش اکد را سوزاند و تمام مردم شهر را از کودک و پیر از دم تیغ گذراند نه فقط کوروش بلکه داریوش نیز در کتیبه بیستون چگونگی حمله به کشور های دیگر و کشتار مردمان آن به گونه ای که چشم فرد را از کاسته بیرون آورده و گوش و بینی او را کنده و زبان او را بریده و به دار میکشیده سخن می گوید و برای انجام چنین اعمالی به خود میبالد اینها حقایقی است که از زبان خود پادشاه بر کتیبه بیستون نقش بسته و نیاز به دروغ گویی و فریب کاری ندارد در همین وب گاه ترجمه کتیبه داریوش و منشور هخامنشی کوروش موجود است

دیدگاه هخامنشیان و ساسانیان در مورد زنان

زنان در دیدگاه پادشاهان هخامنشیان و ساسانیان موجودات پستی هستند که فقط و فقط برای لذت بردن و هدیه دادن به دیگران مورد استفاده قرار میگرفتند در جنگ داریوش با اسکندر داریوش پس از فرار از مقابل اسکندر 300 تن از زنان خود را که همراه خود برای خوشگذرانی به جنگ آورده بود رها کرده و گریخت و آنها بدست سپاهیان اسکندر به اسارت برده شدند بر خلاف مدعیان دروغین که افسانه های خیالی میبافند وزنان را در این دوره همپای مردان میدانند وبرای آنان حقوقی مانند مردان نقل میکنند باید متذکر شد کتیبه ها و آثار به جا مانده دروغها را بر ملا میسازد ونشان میدهد که نگرش و دیدگاه هخامنشیان وساسانیان نسبت به زنان چگونه بوده است اگر به تخت جمشید رفته باشید درظلع جنوبی کاخ 100 ستون ودر ضلع جنوب شرقی آپادانا ودرظلع غربی خزانه داری و در ظلع شرقی کاخ تچر مکانیست که حرم سرای پادشاهان بوده و زنان در این حرمسراها نگهداری میشدند تا بر اساس میل پادشاه شبی را با وی به صبح برساند

دو سنگ نوشته از داریوش و خشایار شاه هم اینک در موزه ملی ایران موجود است که در آن خشایارشاه میگوید : سپاس اهورا مزدا را که مرد را آفرید و شادی را برای مرد آفرید زیرا این مردان بودند که با جنگ و جان فشانی مردم دیگر کشور ها را نابود میکردند و برای شاه فتوحات ایجاد میکردند یعنی سرزمین های بیشتری را برای شاه اشغال میکردند خواننده عزیز اگر سری به تخت جمشید پاسارگاد و موزه هایی که اشیاء و آثار این دوران سیاهی و نکبت را برای ما حفظ میکنند بزنید میبینید که برخی هنوز همان دروغ ها را برای شما تکرار میکنند ومیخواهند بگونه ای چهره پلید پادشاهان را که بر ضد مردم خود عمل میکردند و آنان را حقیر و پست میشمردند خوب جلوه دهند و انان را تطهیر میکنند این مسئولان راهنما در موزه ها مانند طوطی همان افسانه های دروغین را برای شما تعریف میکنند که به آنها دستور داده شده اما اگر به تصاویر و آثار محققانه و نیک بنگرید آثار با زبان دیگری با شما سخن میگویند و از ظلم و ستم پادشاهان در دوران نکبت و سیاهی حکایت میکنند

                                                               بنده خدا

نقدی بر تاریخ و تاریخ باوری و احادیث



تاریخ داستان تاریخ نگار است هر گونه که بخواهد مینویسد و هر طوری که بخواهد وقایع را تحلیل میکند کثرت تضاد ها و تناقض های موجود در کتابهای تاریخی بدلیل تغییر و تحریف واقعیتها از سوی تاریخ نویسان است وگاهآ کاتبانی که در دربار پادشاهان وقایع را می نوشتند با تهدید و تحدیدات گوناگون به اجبار وقایع را بر خلاف واقع و حقیقت و در جهت رضایت و خشنودی حاکمان ستمگر و پادشاهان مستبد و زور گو مینگاشتند بسیارمتناقض و زیاد است و اینک ما به آنها استناد میکنیم بدون اینکه به تناقضات در این کتابها توجهی داشته باشیم امروزه در عصر ارتباطات بروشنی در میابیم که تحلیل افراد از وقایعی که پیرا مون ما اتفاق می افتد مختلف است مثلا آمریکا تجاوز خود به عراق و افغانستان را توجیه میکند و آن را در جهت دموکراسی و آزادی میداند در حالیکه مردم این کشورها بر خلاف این ادعاها نظر دیگری دارند و آنرا تجاوز به کشورشان میدانند ویا اسراییل کشتار زنان و کودکان فلسطینی را دفاع از خود قلمداد میکند در حالیکه قربانیان این کشتار ها آنرا جنایت و تجاوز میدانند تمام انسانها وقایع و اتفاقات را با دیدگاه خود ارزیابی میکنند بسته به منافع مادی اقتصادی اجتماعی نژادی اعتقادی ود ینی و بسیاری از پارامتر های تاثیر گذار دیگر . امروز هم بعضی با تکرار همان دروغها ی پر از تضاد ها و تناقضات و بسته به نوع منافعشان سعی دارند انسانها را به همان سمت و سویی ببرند که از دیر باز اسلافشان همین کار را کرده اند یعنی تاریخ به نوعی از قدیم و هم اکنون ابزاری بوده در جهت تحمیق و تحمیر (احمق کردن و خر کردن)انسانها برای مثال تاریخ طبری را مثال میزنم که میان تاریخ باوران از مقبولیت و وجه خوبی بر خوردار است محمد ابن جریر طبری که کتاب تاریخ امم و الملوک و الرسل را در بیش از 300 سال بعد از پیغمبر نوشت و ما امروزآن را بنام تاریخ طبری میشناسیم در سن 12 سالگی از زادگاه خود طبرستان یعنی مازندران و شهرستان آمل توسط پدرش به شهرری (( شاه عبدالعظیم )) که امروز در جنوب تهران واقع است آورده شد. شهرری در آن زمان مهد علم و دانش بوده آقای طبری درس تاریخ مغازی یعنی (( غزوات و جنگ های پیغمبر )) را نزد استادش واقدی که خود نیز یکی از مورخین است آموخت و حدیث را نیز در همانجا فرامی گرفت و هر آنچه را که از واقدی آموخت در کتاب تاریخ طبری آورده جالب است که پس از رفتن به عراق به مذهب شافعی گرویده (( شاخه ای از اهل سنت )) و بر اساس فقه شافعی حکم میداده هرکس کافیست فقط جلد اول تاریخ طبری را بخواند به آسانی در میابد که آقای طبری چگونه داستان آدم و حوا و فرزندان آنها را بصورت یک داستان بیان میکند و این در حالیست که حتی کتاب های آسمانی فقط اشاره ای گذرا به داستان زندگی پیامبران همینطور حضرت آدم دارند اما آقای طبری با دقتی که این داستان را پردازش میکنند بر اساس تخیلات خود و شنیده ها آن را نگارش میکند این احساس به انسان دست میدهد که واقعآ آقای طبری در زمان حضرت آدم حضور داشته و وقایع را از نزدیک به چشم خود دیده که اینگونه نمایش آدم و حوا را در کتاب خود نوشته است و متاسفانه بسیاری از انسان ها به این داستان ها باور دارند و آن را برای خود سند می دانند و بسیاری دیگر که حتی یک جلد کتاب طبری را نخوانده آن را سند می دانند  و در گفتگو ها به آن استناد میکنند این در حالی است که اگر آقای طبری حتی در زمان آدم هم حضور میداشت فقط و فقط وقایع را آنگونه که خودش تحلیل میکرده مینوشته جالب این است که شخصی بنام بلعمی که وزیر دربان نوح سامانی بوده داستان های آقای طبری را هر گونه که دوست داشته تغییر داده و آنقدر در داستان های آقای طبری تحریف کرده و هر گونه که خواسته آن را به سلیقه خودش تغییر داده که امروزه بسیاری از تاریخ شناسان افسانه های آقای بلعمی را که تغییر یافته داستانهای طبری است را تشخیص نداده اند و آن را به عنوان تاریخ بلعمی میشناسندکه همان تاریخ طبری تحریف شده است اینها در واقع متقدمین تاریخ نگارانند جالب است که بیشتر تاریخ نگاران و تمام محدثین یعنی کسانی که از پیامبر حدیث روایت میکنند ایرانی هستند خواه شیعه باشد یا سنی و تقریبآ از سال 256 هجری قمری تا 313 هجری قمری این احادیث و روایات که بیشتر جنبه تاریخی دارند مکتوب گردیده اند آقای محمد ابن بردزبه بخاری جعفی که اولین کتاب حدیث مورد قبول تسنن رابنام صحیح بخاری  که تمام اهل سنت آن را مانند قرآن میدانند در 256 سال بعد از پیامبر نگاشته و هر آنچه را که در بین مردم بنام حدیث و روایت منصوب به پیامبر شنیده را جمع آوری کرده و هر آنچه را که بنظر خودش صحیح آمده در این کتاب گردآوری کرده و پس از آن آقای مسلم که شاگرد آقای بخاریست و دیگران مانند ابی داوود_ ترمذی _ نسایی_ ابن ماجه_ که کتاب های همگی اینان نیز به عنوان صحاح السته در میان اهل سنت مانند قرآن پذیرفته است در حالی که بسیاری از احکامی که در این کتاب ها است مخالف نص صریح قرآن کریم است وبه مقابه با احکام قرآن است احکامی مانند سنگسار زناکار _ حکم قتل مرتد _ حکم دیه زن _ که اظهار می دارند نصف مرد است احکام برده داری احکام کنیز داری که آن را بر مسلمانان جایز میداند و بسیاری دیگر از احکام این کتاب ها مخالف با قرآن و مقابل با احکام قرآن است اما جمع آوری احادیث مورد قبول شیعیان مربوط به بیش از 300 سال بعد از پیغمبر است شیخ محمد یعقوب کلینی که اصول اربعه کافی را در 313 سال پس از پیغمبر نوشت و و در آن احادیث منصوب به پیامبر را در آن جمع آوری کرده همین احکام مخالف قرآن را که در کتب صحاح السته اهل سنت آورده شده تائید میکند و شیعیان نیز به تبعیت از احادیث این احکام را اجرا میکنند در حالی که این احکام ضد احکام قرآن و مخالف این احکام است قرآن خود را احسن احدیث میخواند یعنی بهترین حدیث 
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ [الزمر : 23] 
خداوند بهترين حدیث را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است; آياتى مكرر دارد (با تكرارى شوق‏انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد; سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى‏شود; اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند; و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود! (23)
تضاد ها و تناقضاتی که در کتاب های تاریخ و حدیث وجود دارند به قدری زیاد است که یک انسان آگاه که حرکتش بر مبنای عقل و خرد است هرگز نمیتواند بنیان های اعتقادی خود را بر اساس گفتار های متضاد و متناقض پیروان این کتاب ها بنا نمایددر حالیکه درقرآن  از این  تضادها وتناقضات وجود ندارد وبرای پذیرش عقلانی و آگاهانه آن را دلیلی بر مجزا کردن سخن خدا از سخن بشر ارائه میدهد
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً [النساء : 82]
آیا در قرآن تدبر(ژرف اندیشی)نمی کنند واگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافات زیادی پیدا میکردند(82)
تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ [الجاثية : 6] 
اينها آيات خداوند است كه ما آن را بحق بر تو تلاوت مى‏كنيم; اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند، به كدام حدیث بعد از سخن خدا و آياتش ايمان می آورند؟! (6) 
اما قرآن کریم که ما انسان ها را تشویق به سیر و سیاحت در زمین و مطلع شدن از احوال پیشینیان تشویق و ترغیب میکند هرگز دچار تضاد و تناقض در گفتارش نیست و کلامی روشن و بدور از تناقض را ارئه میکند چرا که گوینده آن خداست قرآن خود را از کلام بشر ممتاز میکند(سوره 2 آیه 23و24) 
و ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين (23) فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين (24)
و اگر در باره آنچه بر بنده خود ( پيامبر) نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد ،( دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد; و گواهان خود را - غيراز خدا - براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد! (23) پس اگرنتوانستید چنين كنيد - كه هرگز نمیتوانید این کار را بکنید- از آتشى بترسيد كه هيزم آن، بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها ( بتها) است، و براى كافران، آماده شده است! (24) 
اما احادیث کلام بشر است حتی نمیتوان گفت که این احادیث کلام محمد (ص) است و بعضی از معتقدان به حدیث میگویند اطیوا الله و اطعیو الرسول یعنی اطاعت از خدا کنید و اطاعت از رسول کنید و بنام رسول هرآنچه را که میخواهند میگویند و به رسول دروغ و افترا میببندند محال است که رسول چیزی بگوید که مخالف کلام خدا باشد و یا حکمی را دستور دهد که مخالف حکم خدا باشد49/5 
و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهواءهم و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك فان تولوا فاعلم انما يريد الله ان يصيبهم ببعض ذنوبهم و ان كثيرا من الناس لفاسقون (49) 
وحكم كن در ميان آنها ( اهل كتاب)، طبق آنچه خداوند نازل كرده، واز هوسهاى آنان پيروى مكن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حكم و داورى تو)، روى گردانند، بدان كه خداوند مى‏خواهد آنان را بخاطر پاره‏اى از گناهانشان مجازات كند; و بسيارى از مردم فاسقند. (49)
به عقیده من هرکس از قرآن اطاعت کند مطمئن باشد که از رسول اطاعت کرده یعنی هرکس احکام قرآن را باور کند و به آن عمل نماید از رسول اطاعت کرده و هر کس بر خلاف حکم خدا حکم کند بر اساس آیات قرآن آنان ظالم فاسق و کافرند
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (44)
و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمی كنند، كافرند. (44)
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون (45) 
و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند، ستمگر است. (45)
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون (47)
و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى‏كنند، فاسقند. (47)
انسان ها بر مبنای اعتقادات و دیدگاه ها و باور های خویش هر پدیده ای را توجیه و تحریف میکنند برای همین هم است که قرآن میگوید : 
اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ [الأعراف : 3] فقط و فقط از قرآن تبعیت کنید و غیر از آن از هیچ اولیای دیگری پیروی نکنید سوره اعراف آیه 3




اما مسلمانا ن متذکر این فرمایش خداوند نمی شوند



                                                                                                          بنده خدا

احادیث و نوع کتابت آن 300 سال بعد از پیامبر

بنام الله
هیچ حدیثی سند یت ندارد و باور به حدیث دروغ بستن به رسول و افترا به خداوند است
برای بررسی این موضوع باید دید که احادیث در چه زمانی و چگونه گرد آوری شدند و انحرافات و اختلافات مذهبی ناشی از عمل به دستورات احادیث است که نام سنت رسول بر آن نهاده شده در حالیکه در قرآن از سنت رسول حرفی زده نشده و این سنت الله است که بر تارک آفرینش نقش میبندد راستی مگر در قرآن بارها تاکید نمیکند که فرقی میان رسولان نیست ؟؟؟؟؟؟......... لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ..........بقره 285   ..........
هیچ فرقی بین هیچیک از رسولان خدا نیست........ 285
چرا ما یک حدیث از ابراهیم ونوح و سایر پیامبران نداریم ؟؟؟؟؟؟؟ در حالیکه ابراهیم و کسانی که با ابراهیم هستند الکوی ما در قرآن معرفی شده اند قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ .......ممتحنه 4
به یقین بدانید که برای شما الگویی نیکو وجود دارد در ابراهیم و کسانی که با او هستند....
آیا واژه ی رسول در قرآن فقط به محمد اطلاق شده؟ و اطاعت از رسول فقط شامل محمد است؟
حتمآ پاسخ کسانی که با قرآن آشنا هستند منفی است چرا که در قرآن تمام پیامبران رسول هستند اما چرا ما حدیثی از ادریس و یحیی و لوط نداریم؟ و نیز از موسی وعیسی روایتی نقل نمی کنیم ؟ آیا ما واقعآ از خدا و آیاتش پیروی میکنیم یا متعصبانه و نا آگاهانه اصرار داریم از اوهام و خرافات خود ساخته پدرانمان پیروی کنیم؟
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ [البقرة : 170]
و وقتی به آنها گفته شود پیروی کنید از آنچه خدا نازل کرده است می گویند بلکه ما پیروی میکنیم از چیزهایی که پدرانمان را بر آن یافته ایم (دنباله رو پدرانمان هستیم ) آیا و اگر چه پدرانشان عقلشان را در چیزی به کار نبردند و هدایت هم نشدند ؟ 170
تاریخ حدیث
باید بگویم که تمام کسانی که احادیث را جمع آوری کردند چه تسنن و چه تشیع ایرانی بودند و این برایم بسیار جالب است زیرا فرهنگ استبدادی و تمایز طبقاتی رایج در باورهای پادشاهان هخامنشی و ساسانی که جامعه را به طبقات ممتاز و پست تقسیم میکندو برده داری و کنیز داری را که بر خلاف تعالیم رهایی بخش توحیدی در قرآن است و آیات قرآن صریحآ با آن مخالفت میکند  و تحقیر زنان و برتری مردان بر زنان و.............هزاران خرافه و سخنان لغو دستاوردیست که کاتبان کاملآ ایرانی احادیث  بر اساس باورهای یک نظام پادشاهی مستبد حاکم   در نوشتارهای خود آن را متجلی میسازند و با تاسف امروز این قرآن است که اگر احکامی مخالف با احادیث داشته باشد براحتی کنار گذاشته می شود نگاه کنید به احکام رجم (سنگسار) در حالیکه قرآن بروشنی حکم زن و مرد زنا کار را داده الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ ........نور 2 زن زنا کار و مرد زنا کار را به هر کدام یکصد ضربه با شلاقی که از پوست درست شده بزنید ........ این حکم خدا در قران است و حکم سنگسار در قران نیست براحتی سنگسار بر اساس احکام احادیث و نه حکم خدا بنام سنت رسول اجرا میگردد و یا احادیث حکم میکنند دیه زن  نصف مرد است در حالیکه خدا میگوید 
وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ........و برای آنها در آن نوشتیم که نفس در برابر نفس و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در مقابل دندان............نفس مرد و زن در این آیه قصاص برابر است و چشم و گوش و دندان زن و مرد یکیست اما کاتبان حدیث بر خلاف حکم خدا میگویند دیه زن و مرد برابر نیست >>>>>>سبحان الله عما یصفون<<<<<<<<
جمع آوری احادیث
اولین کتابهای حدیث بین 250 تا 300 سال بعد از هجرت رسول نوشته شده این فاصله ی زمانی مانند این است که از شما سوال کنم شاه اسماعیل صفوی ویا شاه طهماسب صفوی چه گفته اند در جنگ چالدران با توجه به اینکه ما در عصر ارتباطات بسر میبریم اما این پرسش همانقدر عبث است که اصحاب حدیث قرآن را که احسن الحدیث است رها کرده  بدنبال علم رجال برای اثبات موهومات خود میروند در حالیکه به پیروی از قران امر شده اند
اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ [الأعراف : 3]
فقط از آنچه از جانب پروردگارتان برای شما نازل شده پیروی کنید و غیر آز ان از هیچ اولیای دیگر پیروی نکنید تعداد کسانی که این مطلب را درک میکنند بسیار کم است
کاتبین حدیث و تاریخ تولد و ملیت انها و نام کتاب انها
1-       ابو عبدالله محمد ابن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه بخاری جعفی
متولد 194 و متوفای 256  متولد شهر بخارا در ازبکستان کنونی که قبلآ جزو ایران بوده که کتاب صحیح بخاری را نوشت که اولین کتاب حدیث صحیح و معتبر ترین کتاب نزد اهل سنت است که ان را معادل قرآن میدانند
2-ابی الحسین مسلم ابن حجاج قشیری نیشابوری
  متولد 206 متوفای 261  شاگرد بخاری که کتاب صحیح مسلم را نوشت که بعد از صحیح بخاری معتبر ترین کتاب نزد اهل سنت است و آن را به اندازه ی قران باور دارند
3- ابوداوود سلیمان بن الاشعث سجستانی 
متولد 203 متوفای 275 هجریاهل ایران بوده سجستان معرب کلمه ی سگستان یا همان سیستان کنونی است که در جنوب شرقی ایران قرار دارد شهر زرنج که یکی از مهمترین شهرها در استان سیستان و بلوچستان بوده که امروزه در افغانستان قرار دارد
سنن ابن داوود یکی از کتابهای معتبر نزد اهل سنت است و مانند قران به آن باور دارند
4 ابو عیسی محمد بن سوره الترمذی
متولد 209 و متوفای 279 هجری  اهل ایران termez )) نام شهری در ازبکستان و در جوار آمو دریا در نزدیکی مرز کشور افغانستان قرار گرفته که آن زمان جزو ایران بوده  سنن ترمذی کتابیست که نام صحیح بر خود نگرفته چون احادیث ضعفی در ان وجود دارد اما جزو کتابهای صحاح سته است
5-  ابی عبدالرحمن احمد بن شعیب بن علی بن بحر الخراسانی نسایی
متولد 235 متوفای 313 هجری اهل ایران در شهر نساء که نام شهری در نزدیکی مرو در خراسان بوده متولد شده در طلب حدیث به عراق . شام . حجاز سفر کرده و مدت زیادی در مصر بوده سنن نسایی یکی از معتبرترین کتابهای حدیث نزد اهل سنت است که معادل قرآن آن را باور دارند
6-  ابو عبدالله محمد بن یزید قزوینی
متولد 207 و متوفای 275 هجری  ایرانی و اهل قزوین در طلب حدیث به بصره . کوفه . بغداد . مکه . شام . مصر . ری . سفر نموده اما به خاطر احادیث ضعیف و واهی در بین کتب صحاح سته پایین ترین اعتبار را در نزد اهل سنت دارد
این تاریخ مجملی بود از کاتبان حدیث اهل سنت
اما شیعه هم بی بهره از این نیست و چهار کتاب حدیث دارد که نویسنده گانش همه ایرانی هستند
1-شیخ ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق رازی معروف به کُلِـینی
ولادت در سال ۲۵۸ فوت 328 هجری ایرانی کلینی، در روستای کلین از روستاهای قدیمی پیرامون تهران در ۳۸ کیلومتری شهر ری و نزدیک حسن آباد قم الکافی -یکی از کتب اربعه- و مشهورترین فقیه و محدث شیعه در نیمه اول قرن ۴ است. شیعیان کتاب کافی را معادل قرآن باور دارند
2-      محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی
  متولد 385 متوفای 408 ایرانی متولد توس خراسان از شاگردان شیخ مفید بوده و کتاب تهذیب و استبصار را نوشت کتاب تهذیب و استبصار پس از قرنها هنوز به فارسی ترجمه نشده دلیلش اینست که اگر مردم  فارسی زبان به آنچه در این کتاب نوشته شده پی ببرند کمتر کسی حاضر است فقه شیعه را باور کند این دو کتاب از اصول اربعه ی شیعه هستند و مردم عادی شیعه بدون انکه بدانند در این کتابها چه نوشته شده انها را معادل با قرآن میدانند >>>صم بکم عمی فهم لا یعقلون<<<
3-      ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق
متولد 306 و متوفای 381 اهل ایران در شهر قم متولد شده و در ابن بابویه شهر ری مدفون است کتاب من لا یحضره الفقیه که یکی از کتب اربعه ی شیعه است توسط او نگاشته شده شیعیان این کتاب را معادل قرآن میدانند
محمد ابن بردزبه بخاری جعفی که اولین کتاب حدیث مورد قبول تسنن رابنام صحیح بخاری  که تمام اهل سنت آن را مانند قرآن میدانند در 256 سال بعد از پیامبر نگاشته و هر آنچه را که در بین مردم بنام حدیث و روایت منصوب به پیامبر شنیده را جمع آوری کرده و هر آنچه را که بنظر خودش صحیح آمده در این کتاب گردآوری کرده و پس از آن آقای مسلم که شاگرد آقای بخاریست و دیگران مانند ابی داوود_ ترمذی _ نسایی_ ابن ماجه_ که کتاب های همگی اینان نیز به عنوان صحاح السته در میان اهل سنت مانند قرآن پذیرفته است در حالی که بسیاری از احکامی که در این کتاب ها است مخالف نص صریح قرآن کریم است وبه مقابه با احکام قرآن است احکامی مانند سنگسار زناکار _ حکم قتل مرتد _ حکم دیه زن _ که اظهار می دارند نصف مرد است احکام برده داری احکام کنیز داری که آن را بر مسلمانان جایز میداند و بسیاری دیگر از احکام این کتاب ها مخالف با قرآن و مقابل با احکام قرآن است اما جمع آوری احادیث مورد قبول شیعیان مربوط به بیش از 300 سال بعد از پیغمبر است شیخ محمد یعقوب کلینی که اصول اربعه کافی را در 313 سال پس از پیغمبر نوشت و و در آن احادیث منصوب به پیامبر را در آن جمع آوری کرده همین احکام مخالف قرآن را که در کتب صحاح السته اهل سنت آورده شده تائید میکند و شیعیان نیز به تبعیت از احادیث این احکام را اجرا میکنند در حالی که این احکام ضد احکام قرآن و مخالف این احکام است قرآن خود را احسن احدیث میخواند یعنی بهترین حدیث 
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ [الزمر : 23
خداوند بهترين حدیث را نازل كرده، كتابى كه آياتش (در لطف و زيبايى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است; آياتى مكرر دارد (با تكرارى شوق‏انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد; سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى‏شود; اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند; و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمايى براى او نخواهد بود! (23)
تضاد ها و تناقضاتی که در کتاب های تاریخ و حدیث وجود دارند به قدری زیاد است که یک انسان آگاه که حرکتش بر مبنای عقل و خرد است هرگز نمیتواند بنیان های اعتقادی خود را بر اساس گفتار های متضاد و متناقض پیروان این کتاب ها بنا نمایددر حالیکه درقرآن  از این  تضادها وتناقضات وجود ندارد وبرای پذیرش عقلانی و آگاهانه آن را دلیلی بر مجزا کردن سخن خدا از سخن بشر ارائه میدهد
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً [النساء : 82]
آیا در قرآن تدبر(ژرف اندیشی)نمی کنند واگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافات زیادی پیدا میکردند(82)
تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ [الجاثية : 6] 
اينها آيات خداوند است كه ما آن را بحق بر تو تلاوت مى‏كنيم; اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند، به كدام حدیث بعد از سخن خدا و آياتش ايمان می آورند؟! (6) 
اما قرآن کریم که ما انسان ها را تشویق به سیر و سیاحت در زمین و مطلع شدن از احوال پیشینیان تشویق و ترغیب میکند هرگز دچار تضاد و تناقض در گفتارش نیست و کلامی روشن و بدور از تناقض را ارئه میکند چرا که گوینده آن خداست قرآن خود را از کلام بشر ممتاز میکند(سوره 2 آیه 23و24
و ان كنتم في ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين (23) فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين (24)
و اگر در باره آنچه بر بنده خود ( پيامبر) نازل كرده‏ايم شك و ترديد داريد ،( دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد; و گواهان خود را - غيراز خدا - براى اين كار، فرا خوانيد اگر راست مى‏گوييد! (23) پس اگرنتوانستید چنين كنيد - كه هرگز نمیتوانید این کار را بکنید- از آتشى بترسيد كه هيزم آن، بدنهاى مردم (گنهكار) و سنگها ( بتها) است، و براى كافران، آماده شده است! (24
اما احادیث کلام بشر است حتی نمیتوان گفت که این احادیث کلام محمد (ص) است و بعضی از معتقدان به حدیث میگویند اطیوا الله و اطعیو الرسول یعنی اطاعت از خدا کنید و اطاعت از رسول کنید و بنام رسول هرآنچه را که میخواهند میگویند و به رسول دروغ و افترا میببندند محال است که رسول چیزی بگوید که مخالف کلام خدا باشد و یا حکمی را دستور دهد که مخالف حکم خدا باشد49/5 
و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهواءهم و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك فان تولوا فاعلم انما يريد الله ان يصيبهم ببعض ذنوبهم و ان كثيرا من الناس لفاسقون (49) 
وحكم كن در ميان آنها ( اهل كتاب)، طبق آنچه خداوند نازل كرده، واز هوسهاى آنان پيروى مكن! و از آنها برحذر باش، مبادا تو را از بعض احكامى كه خدا بر تو نازل كرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حكم و داورى تو)، روى گردانند، بدان كه خداوند مى‏خواهد آنان را بخاطر پاره‏اى از گناهانشان مجازات كند; و بسيارى از مردم فاسقند. (49)
به عقیده من هرکس از قرآن اطاعت کند مطمئن باشد که از رسول اطاعت کرده یعنی هرکس احکام قرآن را باور کند و به آن عمل نماید از رسول اطاعت کرده و هر کس بر خلاف حکم خدا حکم کند بر اساس آیات قرآن آنان ظالم فاسق و کافرند
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (44)
و آنها كه به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نمی كنند، كافرند. (44)
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون (45
و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند، ستمگر است. (45)
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون (47)
و كسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمى‏كنند، فاسقند. (47)
انسان ها بر مبنای اعتقادات و دیدگاه ها و باور های خویش هر پدیده ای را توجیه و تحریف میکنند برای همین هم است که قرآن میگوید
اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ [الأعراف : 3] فقط و فقط از قرآن تبعیت کنید و غیر از آن از هیچ اولیای دیگری پیروی نکنید سوره اعراف آیه 3
اما مسلمانا ن متذکر این فرمایش خداوند نمی شوند
حال اگر باورمندان به احادیث هنوز هم بر باورشان اصرار دارند باید جواب دهند که چرا بر خلاف باورهای خود از احادیث پیروی و تبعیت نمیکنند در زیر بخشی از این احادیث که پیامبر و صحابه از نوشتن احادیث منع میکنند و دستور به محو احادیث میکنند آمده است
پیامبر میفرمایند کسی از زبان من غیر از قران چیز دیگری ننويسد و هر كس چیزی نوشته آن را محو كند. از اینرو در کتب زیر امده
1.   مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 13 _ 12_ 39 _ 56.
2.   سنن در امر فى مقدسه ج 1 ص 119.
3.   صحيح مسلم شماره 3004.
4.   نسائى فى فضائل قرآن ص 33.
5.   حاكم فى مستدرك ج 1 ص 126 _ 127.
6.   جامع البيان العلم _ يوسف ابن عبدوالبر ج 1 ص 207.
قال رسول الله (ص) _ لاتكتبوا شياً سوى القرآن فمن كتب عنى شياً سوى القرآن فليمحه.
گفت رسول خدا (ص) از من چيزى غير از قرآن ننويسيدواگركسى چيزى غير از قرآن از من نوشت پس محوش كنيد .
2-احمد بن حنبل ج 5 ص 182.
سنن ابو داود ص 47.
و در جامع البيان العلم _ يوسف ابن عبدالبر ج 1 ص 27
عن زيد بن ثابت قال رسول الله (ص) _ اَمرنا اَن لانكتب شياً من حديثه .
از زيد بن ثابت گفت همانا رسول خدا (ص) به ما امر كرد كه چيزى از حديث او ننويسيد
در اينجا رواياتى را مى آوريم كه نشان مى دهد خلفاء الراشدين الحاکمین چگونه امر رسول الله را اطاعت كرده اند و مانع نوشته شدن احاديث بودند.
1_ كتاب التذكره _ الحافظ الذهبى ج 2 ص 392 و انوار الكاشف ص 53
قال ابوبكر _ انكم تحدثون عن رسول الله (ص) احاديث تختلفون فيها و الناس بعدكم اشد اختلافاً فلا تحدثوا عن رسول الله (ص) شياً فمن سالكم فقولوا بيننا و بينكم كتاب الله و استحلوا حلاله و حرموا حرامه
 ابوبكر  گفت همانا از رسول خدا حدیث میگویید احاديثى كه شما در آن
اختلاف مى كنید و مرد م بعد از شما بیشتر اختلاف خواهند كرد پس از رسول خدا حدیث نگویید از چیزی و اگر كسى از شما سئوال كرد بگوييد ميان ما و ميان شما كتاب خدا هست و حلال كنيد حلالش را و حرام كنيد حرامش را.
2_ كتاب جامع البيان _ يوسف ابن عبدالبر ص 275 ج 1.
عمر بن خطاب (رض) اراد اَن يكتب السنن استفتى اصحاب النبى (ص) فى ذلك فاشاروا عليه باَن يكتبها فطفق عمر يستخير الله فيها شهراً ثم اصبح يوماً و قدعزم الله له فقال انی كنت اريد اَن اكتب. السنن و اِنّى ذكرت قوماً كانوا قلبكم كتبوا كتاباً فاكبوا عليها . و تركوا كتاب الله و اني والله لااشوبُ كتاب الله بشىء ابداً
عمر بن خطاب (رض) خواست كه سنت را بنويسد پس از ياران پيامبر (ص) درباره آن نظر خواست. وآنها اشاره كردند بر اينكه آن را بنويسد و عمر به استخاره خدا درباره آن بمدت يك ماه شروع كرد . و خدا بر او  اراده داد و گفت البته من مى خواستم كه سنت ها را بنويسم . ولی يادم آمد كه قومی  قبل از شما بودند که كتابهائى نوشتند سپس بر آن عمل كردند و كتاب خدا را ترك كردند همانا سوگند به خدا چيزى را با كتاب خدا ابداً عوض نخواهم کرد
و في روايه من طريق مالك ابن انس _ اَن عمر قال عندما عدل عن كتابه السنه لا كتاب مع كتاب الله.
و در روايت از مالك فرزند انس كه عمر گفت وقتى كه صرفنظر كرد از نوشتن سنت نيست كتابی با كتاب الله
3_ در كتاب جامع البيان يوسف بن عبدالبر ج 1 ص 275 و كنز العمال ج 1 ص 291.
اِن عمر بن خطاب رضى الله عنه اراد اَن يكتب السنه ثم بدا له اَن لا يكتبها ثم كتب فى الامصار _ من كان عنده شى فليمحه
عمر فرزند خطاب (رض) خواست كه سنت را بنويسد سپس بر او ظاهر شد كه ننويسدش. سپس به همه شهرها نوشت هر كس نزد او چيزى (از حديث) هست  پس محوش كنيد.
4_ كتاب طبقات ابن سعد ج 5 ص 140.
اَن الاحاديث كثرت على عهد عمر (رض) فنادی الناس اَن ياتوا اليه بها اَتوه بها اَمَرَ بتحريقها
البته  احاديث در زمان عمر (رض) زياد شد پس ندا داد كه آن را برايش بياورندو آن (احادیث) را آوردند و امر كرد آن رابسوزانند .
5_ كنزالعمال حديث رقم 4865 _
 جمع عمر (رض) من الآفاق _ عبدالله بن حذيفه و اباذر و ابادردا و عقبه بن عامر و استنكر عليهم افشاء تلك الاحاديث و احتسبهم حتى موته (رض)
   عمر از اطراف عبدالله بن حذيفه و اباذر و ابادردا عقبه بن عامر را جمع كرد و برآنها بدلیل افشاء احاديث اعتراض کرد و تا زمان مرگش زندانشان کرد
6_ كتاب جامع البيان _ يوسف بن عبدالبر ج 1 ص 272 _
عن عبدالله بن يسار قال سمعت علياً يخطب يقول اعزم على كل من كان عنده كتاب اِلاّ رجع فمحاه _ فانما هلك الناس حيث اِتبعوا احاديث علمائهم و تركوا كتاب ربهم.
از عبدالله و يسار گفت شنيدم  که علي خطبه  می خواند  و به هر كس كه نزد او كتابى (ازاحاديث) بود میگفت  که  برگردد و محوش کند و (می گفت) مردم از آنجا نابود شدند که احاديث علما یشان را پيروى كردند و كتاب پروردگارشان را ترک کردند
7_ كتاب جامع البيان _ يوسف بن عبدالبر ج 1 ص 276 .
عن ابن سيرين قال اِنّما ضلت بنواسرائيل بكتبٍ ورثواها عن آبائهم
از ابن سيرين گفت جزاين نيست كه بنى اسرائيل گمراه شد به خاطر كتابهایى كه از پدرانشان به ارث بردند.
همچنين عمر (رض) در مواقع بسيار بر عليه احاديث موضع گرفته است
 
حال ای خواننده ی دانا این کتابها را بنگر که دست نوشته ی بشر است و از 250 سال تا نزدیک به 400 سال پس از پیامبر نوشته شده ایا واقعآ اینها را میتوان بعنوان سند روایت به رسول گرامی اسلام منتسب ساخت؟ و به جای کلام خداوند در قران به انها استناد کرد؟
وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ [البقرة : 23] فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ [البقرة : 24]
و اگر از آنچه بر بنده خود نازل کردیم در شک هستید پس یک سوره مانند آن را بیاورید و (برای انجام این کار)تمام گواهان خود را (که بتوانند به شما کمک کنند)غیر از خدا به کمک بخوانید اگر راست میگویید 23 و اگر نتوانستید انجامش دهید (که سوره ای مانند آن بیاورید)و هرگز نمیتوانید این کار را انجام دهید پس خود رانگهداری کنید از آتشی که هیزمش مردم و سنگها هستند آماده شده برای کافران 24
بنده خدا  3/4/1391